غم یاران رفته
دلم از روزگار پر خون است دیده از اشک غم چو جیحون است
ای دریغا که عمر زود گذشت تلخ و شیرین هر آنچه بود، گذشت
غم یاران رفته پیرم کرد کنج عزلت به غم اسیرم کرد
دوستان یک به یک سفر کردند ترک این زار خون جگر کردند
باد یادش بخیر آن دوران که بدیم گرد یکدگر شادان
روستا جمله فارغ از غم بود هر کجا زخم بود مرهم بود
مردمان جمله یار هم بودند روز و شب در کنار هم بودند
از رفیقان به عزم صید و شکار انجمن بود در سر نیزار
غم تفتیش بار و "ایست" نبود ترس جرم و "محیط زیست" نبود
نه ز مخبر خبر نه از جاسوس حیف... بگذشت آن زمان افسوس
به کجا رفت میر میرشکار؟ مندلی خان شکاری قهار
کو "محمد حسین" همچون شیر؟ تا که با هم رویم در نخجیر
کو غضنفر؟ کجاست سد محمود؟ حیف و صد حیف،نیست سد داوود
باد یادش بخیر علی اصغر روشنی بخش مسجد و منبر
اکبر خیری و صدای دِرا گله می برد جانب صحرا
روستا پر ز شور و غوغا بود رفت و برگشت کاروان ها بود
اندکی دوستان که بر پایند ساکن شهر و دور از مایند
چشم تاریک و گشت پایم لنگ شد عصا در کفم به جای تفنگ
ای "خدایی" نباش دل نگران می رسی عنقریب بر یاران
.: Weblog Themes By Pichak :.