بانگ رحیل می رسد
گشتم خمار ساقی سیمین عذار کو؟ بی خود شدم ز خویش ره کوی یار کو؟
ایام هجر طاقت و صبرم تمام کرد ایام وصل و طی شدن انتظار کو؟
واعظ برو به من سخن از خوب و بد مگو دیر مغان و جام می خوشگوار کو؟
بانگ رحیل می رسد و ما به خواب خوش از همرهان راه سفر یک سوار کو؟
جای درنگ نیست در این کاروانسرا مست و خراب و عابد شب زنده دار کو؟
ما را ز علم دین خط فرمان یار بس اندر طریق ما دو و پنج و چهار کو؟
این سان که یار چهره نماید ز ما نهان دیگر تحملی به من بیقرار کو؟
زاهد تو را بهشت و مرا دست و زلف یار وانگه نظر کنیم که پایان کار کو؟
پیری رسید و رفت "خدایی" جوانیت محصول عمر رفته بی اعتبار کو؟
.: Weblog Themes By Pichak :.