برای صادق
(1393)
هزار شکر خدا را که کرد انعامم ز فیض شعر و ادب ماندگار شد نامم
عطا نمود چو “صادق” ادیب فرزندی که یادگار بماند پس از سرانجامم
هزار شکر که در خاندان من باقی است فروغ شعر و ادب پرتو افکن از بامم
ادیب و شاعر و اهل کمال و علم و هنر که اوست در همه سو افتخار اقوامم
دلم خوش است پس از رفتنم از این عالم نهاده این نوه ام گام در پی گامم
خداش در همه حال از بلا نگهدارد که یادگار بماند به دور ایامم
"خدایی" از پی تحسین هماره بنماید دعای خیر به جانش ز صبح تا شامم
چند شب قبل تعریف کردند که در انتهای مراسم معنوی مسجد حاجی آباد زرین شغالی که سرش در کیسه ای رفته بود و جایی را نمی دید وارد مسجد شد و وقتی کیسه را از سرش بیرون آوردند به طرف دشت فرار کرد. این اتفاق الهام بخش این شعر طنز بوده است!
شغال عابد!
یک شبی از لیالی شعبان روی منبر نمود شیخ بیان
که نباشد مخل دینداری هیچ کاری چو مردم آزاری
مال مردم ربودن و بردن! وای بر حال او پس از مردن!
این صدا پخش از بلندگو گشت بی محابا رسید تا دل دشت
عده ای از شغالهای ملوس که بدی در کمین مرغ و خروس
گشت وجدان جملگی بیدار! توبه کردند یک به یک زین کار
زان میانه یکی که بُد عابد شد روانه به جانب مسجد
از خجالت به رخ فکنده نقاب سوی منبر روانه شد به شتاب
گفت: ای شیخنا به دادم رس! که ندارم به غیر تو من کس
توبه کردم ز مردم آزاری روی آورده ام به دینداری!
عده ای از مرید حاج آقا پیش پایش شدند جمله به پا
تا بگیرندش از وفا در بر منقلب شد شغال کیسه به سر
چون سر او ز کیسه بیرون شد باز رو سوی دشت و هامون شد
* * * *
هاتفی گفت: ای هزار افسوس وای بر حال زار مرغ و خروس!
پروانه ی بی پروا
آنچه عشقت صنما با دل این شیدا کرد شهره ی شهر و به پیرانه سرم رسوا کرد
روی زیبات ز مشاطه گران مستغنی است چونکه نقاش ازل نقش تو را زیبا کرد
خبر وصل تو گر بشنوم از باد صبا بزداید ز دلم آنچه غمت با ما کرد
ره به سرمنزل عنقا نبرد هر صیاد عشق تو بود که اندر دل ما ماوا کرد
گرد شمع رخ تو دادن جان شیرین است چون مرا شوق تو پروانه ی بی پروا کرد
سعی بسیار نمودم به کسی دل ندهم لیک عشق آمد و شوری به دلم برپا کرد
دفتر شعر "خدایی" که سراپا عیب است چشم اغماض عزیزان همه را زیبا کرد
عنایتی...
عنایتی کن و ما را غمی خدایی ده به رغم زاهد خود بین به ما عطایی ده
اگرچه غرق گناهیم و جرم ما بسیار به زیر سایه ی الطاف خویش جایی ده
به نزد اهل کرم بِه که دست خالی رفت ز فضل خود به من بینوا نوایی ده
برای عذر گنه نیست هیچ دستاویز ز عفو و بخشش خود خط آشنایی ده
امید بسته به "لا تقنطوا" و آمده ایم برای بخشش ما عاصیان صلایی ده
گناه کردم و شرمنده ام ز درگاهت کرم نما و ببخشای و جای پایی ده
راضی شد خدا
23/8/1390
البشاره البشاره آمده عید غدیر آیه نازل شد بر احمد از خداوند قدیر
کای پیمبر آنچه فرمودیم بر جای آوری تا شود تکمیل دین و شیوه ی پیغمبری
گر نیاوردی به جا این امر را در این زمان گوئیا کاری نکردی از رسالت در جهان
چند روزی بیش از عمرت نمانده در جهان کن علی را جانشین خویش اندر این مکان
پس پیمبر داد بر حجاج فرمان فرود از جهاز اشتران یک منبری برپا نمود
رفت بر منبر... علی ر ا خواند نزد خویشتن دست او بگرفت، بنمودش نماد مرد و زن
گفت ای مردم هر آنکس را منم مولا و دوست بعد از این ابن عم من این علی مولای اوست
هر که جز راه علی راهی رود، راهش خطاست جانشین برحق من او ز فرمان خداست
بهر بیعت با علی ای مسلمین شرکت کنید با امام و مقتدای مومنین بیعت کنید
خیمه ای بر پا و در آن مستقر شد مرتضی دست در دست علی بیعت نمودند مردها
بیعت زنها بدین سان بود در یک طشت آب دست مولا اندر آن من بعد زنها با شتاب
دست خود را یک به یک داخل نمودندی به طشت بیعت ایشان بدینسان جملگی انجام گشت
آیه نازل شد در آنگه از خداوند جهان دین حق تکمیل و راضی شد خدا در این زمان
ما اگر مملکت و عزت و عنوان داریم هرچه داریم هم از خون شهیدان داریم
از فداکاری و خون شهدا بود که ما حال اهواز و خرمشهر و آبادان داریم
پایداری دلیران وطن بود که ما پاوه و فکه... مهاباد و مریوان داریم
گر که مایوس ز ما گشته ابر قدرت غرب امتیازیست که از خون شهیدان داریم
خواب صدام که ز اهواز به تهران میگفت بی اثر کردن آن را ز شهیدان داریم
جنگ تحمیلی اگر این همه قربانی داشت آبرو و شرف و عزت و ایمان داریم
شهدایی که چو گل گشت در اینجا مدفون افتخاریست که ما در همه دوران داریم
دست دشمن اگر از کشور ما کوتاه است ز اتحادی است که ما ملت ایران داریم
گر که ایران شده الگوی بسی کشورها سبب آن است که ما دولت قرآن داریم
می توانیم که بر کل جهان فخر کنیم رهبر عالم و فرزانه به میدان داریم
گر خدایی به زبان الکن و سست اشعار است چشم اغماض ز حضّار و ادیبان داریم...
از بهر خدا کاری کنید
(به مناسبت سفر آقای مهندس فلاح زاده استاندار یزد به حاجی آباد زرین سروده شد)
انتظار ما سر آمد ، موسم دیدار شد چشم ما فرش ره آقای استاندار شد
هم امام جمعه ی محبوب و دیگر همرهان موجب دلگرمی و خوشحالی بسیار شد
خیر مقدم گویم و هم پوزش از این راه دور خاصه رنج این سفر کز راه ناهموار شد
جاده ی این روستا تا شهر را خود شاهدید ای بسا فردی که در این جاده حالش زار شد
گوشی همره در این جاده ندارد ارتباط وای بر آنکس که در این راه مشکل دار شد
معدن باریت بود اندر جوار روستا بی جهت تعطیل و مشتی کارگر بیکار شد
کم شده آب قنات و نخلها خشکیده است زندگی بهر کشاورزان بسی دشوار شد
نیست چون امکان تحصیلات در این روستا مشتی از مردم به ترک روستا ناچار شد
مشکل بیکاری نسل جوان یک معضل است بایدش فکری که این معضل بسی دشوار شد
شکر بازوی توانا شد کمک بر ناتوان وضع حال ما به مسئولین بسی تکرار شد
از برای ما نه ، از بهر خدا کاری کنید بایدش هرکس به سهم خویش اندر کار شد
با دعای خیر از بهر مقام رهبری هم به جان جمله مسئولین خدمتکار شد
چشم به راه
عید فطر آمد و ما غرق گناهیم هنوز کاروان رفته و ما مانده ز راهیم هنوز
مردمان سرخوش و دلشاد که کاری کردند وای بر ما که بسی نامه سیاهیم هنوز
دستگیر ار نشود یاری پیغمبر و آل ما زیان دیده سوق دو سراییم هنوز
دانه ناکشته نشستیم به امید درو کار ناکرده پی مزد و عطاییم هنوز
دامن آلوده و با نفس سراپا تقصیر باز هم منتظر لطف خداییم هنوز
نا امیدی ز در رحمت حق نیست روا چون گدایان به رجا چشم به راهیم هنوز
حیف ماه رمضان رفت و چه خوش عید آمد چون "خدایی" همه محتاج دعاییم هنوز
مهلت ار عمر دهد سوی خرابات روم در پی پیر مغان از پی حاجات روم
بکنم از تنم این جامه تزویر و ریا بهر جبران گناهان پی مافات روم
نیست دشوار اگر جان بدهم در ره دوست بر سر عهد و وفا جانب میقات روم
خائف از جرم و گنه لیک به امید گذشت دل پر از خوف و رجا بهر ملاقات روم
خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست فارغ از کشمکش دار مکافات روم
زندگان بس که دلم را به جفا آزردند به شکایت همه شب جانب اموات روم
واعظ شهر که دین ملعبه بازی اوست من چسان در پی تزویر و خرافات روم؟
تمنّا
نمی دانم چسان ابراز بنمایم تمنا را که اندر حلقه عشاق او ره نیست چون ما را
روم اندر سر راهش بگیرم چون گدا مسکن که شاید سیر بینم یک نظر آن قد رعنا را
بگفتم تا مگر با گریه قلبش را به رحم آرم و لیکن کی اثر باشد ز باران سنگ خارا را
میان خلوت شب تا مگر تسکین دل باشد به یاد نرگس چشمش بنوشم جام صحبا را
تحمل گر نمایم درد هجران و فراقش را تحمل کی نمایم طعنه های قوم اعدا را
اگر روزی پس از مردن بیاید بر مزار من برآرم سر ز خاک و بنگرم آن روی زیبا را
.: Weblog Themes By Pichak :.